فرشته نجات

جاسم رحمت نیا/ دبیر بازنشسته آموزش و پروش

جنوب خرم آباد از گوشه شهنشاه که شروع کنیم تا برسد به چمشک و از آنجا تا قلانصیر ،زال و پیرمار و باز از چمشک تا طایی ، دره سید ، سیرم  و همه مناطق کوهستانی و عشایری حول و حوش این‌ها؛هر کسی که در دهه های شصت،هفتاد و نیمه اول دهه هشتاد در این محدوده جغرافیایی بوده و یا حتی گذر کرده باشد با نام و مرام زنده یاد گنجعلی علیپور آشناست. چرا که او نزدیک به سه دهه با مینی بوس سبزرنگ خود کار جابجایی مسافران این مناطق  از روستا به شهر و بالعکس را انجام می‌داد.

البته کم اند کسانی که نام خانوادگی او (علیپور)را بدانند و همه او را ساده و بی پیرایه-همان طور که خودش بود-گنجعلی خطاب می کردند .ما هم در این نوشتار بدون هیچ پیشوند و پسوندی نام او را تکرار می کنیم.

از ویژگی های این مرد بزرگ و کم نظیر می توان به موارد زیر اشاره کرده:سادگی،صداقت،چشم پاک،مهربان،امانت دار،دست پاک ، باحوصله و صبور ، منظم،مردمی،ساده و بی آلایش بودن،دور  از تکبر و خودخواهی ،. . ‌از لحاظ شغلش راننده‌ای بسیار ماهر و فنی . همه این ها را داشت اما در این ها هم خلاصه نمی شد گنجعلی فقط یک اسم نبود او خود به تنهایی یک فرهنگ و یک مدل و الگو بود تحصیلات دانشگاهی نداشت رساله و پایان نامه ای به نام او در هیچ دانشگاهی ثبت نشده بود ،کتاب ننوشت اما با رفتار خود و با عمل به اندازه چندین دکتر و معلم و استاد دانشگاه موثر واقع شد و به مردم خدمت کرد.

گنجعلی با مینی بوس سبز رنگش نزدیک به ربع قرن به مردم روستا و عشایر خدمت کرد خدمتی خالصانه،صادقانه،بی منت و به دور از هر گونه تبعیض.برای گنجعلی مهم نبود که طرف از چه طایفه و تباری هست،ثروتمند است یا فقیر،تواناست یا ضعیف او همه را به عنوان انسان نگاه می کرد همان طوری که خودش بود لباس ساده می پوشید غذایش هم ساده بود.

صبح ها که از شهر حرکت می کرد تا به آخرین ایستگاه که معمولا پشت جو یا دره سیّد بود همان جا توقف کوتاهی می کرد بساط ساده و بی آلایشی زیر یکی از درختان بلوط پهن می کرد و ناهار ساده‌ای که همراه داشت را میل می کرد. همین رفتارها باعث شده بود تا مردم گنجعلی را از خودشان بدانند و با او راحت باشند.

گنجعلی با مینی بوس خاص خود کار چند دستگاه(اتوبوس،وانت،بنز خاور،سواری،آمبولانس)را باهم و همزمان انجام می داد. هیچ مسافری را جا نمی ذاشت «جا ندارم»،«ماشین پر است»،«بار نمی برم» و کلا جواب رد دادن در قاموس گنجعلی نمی گنجید اگر مثلا می خواست برای مسافری توقف نکند آن مسافر می ماند تا روز بعد که دوباره همان مینی بوس سبز از شهر بیاید و او را به مقصد برساند.

گفتیم که گنجعلی با مینی بوس خود کار چند دستگاه و چند نفر و بهتر بگوییم کار چند نهاد و اداره را باهم و یک تنه انجام می‌داد.

در باره پیدا کردن راز این همه موفقیت و شاهکار گنجعلی حرف هایی زده و شنیده می شود از جمله: او موتور ماشین سنگین(بنز خاور)نصب کرده بود و تیرآهن های قوی زیر ماشین و به تناسب در ساخت باربند بکار برده بود این ها بودند اما همه راز موفقیت گنجعلی این ها نبود بنده خودم به چشم خودم دیدم که حدود ۴۵ نفر سوار کرد که ده پانزده نفری از جوانان بالای مینی بوس یعنی روی باربند بودند و همه می دانیم که مسافرین مینی بوس اسرارآمیز غالبا بار و اثاث همراه داشتند چه موقع رفتن به شهر چه هنگام برگشت تنها فرقش اختلاف در نوع بار بود:کشک و پشم،ماست و پنیر،گندم و جو و بعضا گوسفند و بز می بردند به شهر می فروختند و با پول آن لباس و خورد و خوراک و مایحتاج زندگی را از شهر تهیه می کردند و با خود به منزل می آوردند.

یکی از آشنایان  می گفت در یکی از سفرها افراد را شمرده ام  ۷۲ نفر بودیم  که از این تعداد بالا،حدود ۳۰نفر روی باربند و مابقی داخل ماشین جاگیر شده بودند حرکت از طایی به سمت شهر خرم آباد

به هر آنچه گفته شد اضافه کنیم که گنجعلی در طول قریب به سه دهه آمد و شد در مسیر ۶۰کیلومتری با آن جاده صد در صد خاکی که بخشی از آن جاده نبود در واقع فقط مسیر شکافی شده بود و راه تراکتور بود نه ماشین سواری و مینی بوس و در مسیر رودخانه غالبا پل درست و حسابی هم نداشت ،گنجعلی در طول سالیان متمادی و با وجود رفت و آمد منظم و روزانه در چهار فصل سال، هیچ گاه تصادف منجر به فوت یا حتی نقص عضو هم نداشت

البته اتفاق می افتاد که در سربالایی ها ماشینش عقب عقب بره و حتی از جاده خارج شود یا گفته شده یک بار در حال حرکت مسافری از بالای باربند می‌افتد پایین ولی آسیب جدی نمی بیند و مواردی نزدیک و شبیه به  این ها زیاد داشته اما هیچ‌گاه حادثه دلخراش جانی نداشته است!

جلّ الخالق! از این  همه توفیق و عظمت  که نصیب گنجعلی و مردمش شد .در مورد گنجعلی و کارهای خارق العاده اش باید کتاب نوشت،باید هنرمندانی فیلم بسازند اما در اینجا سخن را کوتاه می کنیم با چند عبارت:گنجعلی یک فرشته بود فرشته نجاتی که خداوند در آن برهه از زمان او را از آسمان به زمین فرستاده بود برای خدمت خالصانه به مردم.

قدرت و نیروی محرکه مینی بوس اسرارآمیزش هم نه گازوییل و نه آهن هایی که جوش داده بود

بلکه همان صلوات هایی بود که موقع ورود به سرازیری شوراب و گردنه های سخت خطاب به مسافرین می گفت:” وه سینه بی کینه محمد صلوات”

الحق و الانصاف که سینه خودش هم بی کینه بود یادتون هست که می گفت: “ماشین من بیمه ابوالفضل است”

خیلی ها حرفش را جدی نمی گرفتند اما الآن که نیک در کارش می نگریم می فهمیم که راز موفقیت او زمینی نبود!

ماشین گنجعلی و کار و بارش یک بیمه دیگر و به قول امروزی ها یک بیمه تکمیلی  هم داشت و آن دعای مادر بود برای آن هایی که مسافرش بوده اند حتما می دانند که بالاترین چیزی که به آن قسم می‌خورد:«به ارواح مادرم»بود. آری! گنجعلی یک فرشته آسمانی بود فرقش با دیگر فرشتگان سفید پوش این بود که گنجعلی با بال‌های سبزرنگ به کمک مردم آمده بود!

در نیمه اول دهه هشتاد و با آمدن جاده آسفالت به روستاهای طایی و زمانی که خیلی از روستاییان خودشان صاحب ماشین شدند ،ماموریت فرشته نجات هم به پایان رسید و او با کارنامه‌ای درخشان و سراسر خدمت بی منت از میان روستاییان رفت!

و در نهایت و در روز شنبه دوم دیماه ۱۴۰۲ روح پاک و بی کینه او از قفس تن پرکشید و به آسمان پرواز کرد و بازگشت پیش خدا همان جایی که از آنجا ماموریت یافته بود برای خدمت به مردم!

جسم گنجعلی از میان ما رفت اما یاد و خاطره آن انسان وارسته تا ابد در دل و جان ما باقی است.

 

چاپ در شماره ۱۴۳۹روزنامه ی یادگار امروز مورخ۱۴۰۲/۱۰/۰۷

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

روزنامه امروز خراسان جنوبی

خوش آمدید

ورود

ثبت نام

بازیابی رمز عبور