ما خرم آباد را خرم و آباد دوست داریم
شانه بهشانه خبرنگار مهربانی که برای خرمآباد گریست از وسط شلوغی و ترافیک خیابانهای پر از چاله، چوله و میدانهایی با المانهای بیقواره و نامربوط یادگار مدیران بیهنر و کج سلیقه عبور میکنیم؛ حین عبور از پیچ و تاب کوه مدبه بلوطهای افشار نشان ما را تا بام خرم آباد همراهی میکنند، بر بلندای رصدخانه بام به میدان شقایق مینگریم و از مناره آجری این نقشه راه رهپویان ره گم کرده به جای مانده از دوران دیلمیان نشان از غار کلدر میگیریم صور خیال را به پرواز در میآوریم.
سفری پنجاه هزار ساله میکنیم به کلدر با شگفتی و حیرت به تماشای حکاکی نقش ونگار رنگی اولین نسانهای هوشمند بر لوح دیواره غارمینشینم، با او و در رکاب ملازمان شاپور دوم پادشاه ساسانی سوار بر اسب کاسیت به قلعه فلک الافلاک میرویم تا از بلندای دوازده برجی و دژ تسخیر ناپذیر شاپورخاست شکوه تاریخ و تمدن و معماری را به نظاره بنشینیم.
از دالانهای تودرتو قلعه میگذریم تا نگاهش نه در موزه لوور فرانسه بلکه در موزه فلک الافلاک از چیره دستی صنعتگران هزارههای پیشین ساکن این کهن دیار در ساخت دستافزارها و مجسمههای مفرغی و گنجینههای تاریخی کلماکره خیره بماند، او را با خود به گرداب سنگی میبرم تا با چشم خود یکی از کهنترین سیستمهای آبرسانی شهری را نظارهگر باشد، از سنگ نبشته و آئین و سنن و مقررات حک شده بر تخته سنگ مکعب شکل یادگار سلجوقیان با او سخن میگویم، به دوره صفویان و کاروانسرای گوشه شهنشاه به پل گپ و حمام گپ جهشی تاریخی میکنیم، اشک گوشه چشمش را پاک میکند دستش را میگیرم در سایه سار چنارهای سر به فلک کشیده و سترون شهر در ترنم باران بهاری و طنین نوای نهرهای همیشه روان نگارخانه میرملاس را نشانش میدهم و به هزار توی کوچه پس کوچههای تنگ و باریک بازار و درب دلاکان پا میگذاربم آنجا که آرامگاه مهجور باباطاهر و حمامهای تاریخی و عمارتهایی که نهر ناصری حوضهای وسط حیاطش را آبی نیلگون میکرد غریبانه ما را چشم به راهند.
آری غریبه آشنا؛ ما این شهر را با همه زخمهایش چون جان شیرین دوست داریم این شهر با همه رنجوری و دردمندیش با همه نامرادی و نارواییهایی که در حقش روا داشته شده همه چیزماست، خرم آباد با همه کاستیهاییش هر آنچه خوبان جدا دارند یکجا دارد ما مردم این شهر با عاشقانههای علیرضا عاشق میشویم و با نوای کمانچه فرج نیمهای ده شوگار سازمان کوک میشود.
ما با یاد و خاطره دور دریاچه و الیسونه مجید کیف میکنیم ما برای وعدههای بلوار و خسرو و شیرین رضا سقایی منظومه مصوت عاشقانه هامان دلمان قنح میرود، سورنای احسان عبدی پور پیوندی تاریخی میزند به اساطیرمان در شاهنامه،
ما اینجا ریشه در خاک داریم ،ما وارث هزاران سال فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران زمین هستیم.
ما خرم آباد را خرم و آباد دوست داریم
مهمان خبرنگار دلسوز با یادآوری نداشتههایمان دل ما را به درد آورد، امیدوارم گاهی دیگر که به شهر ما سفر کرد درختها هرس شده باشد و جداول رنگآمیزی شده باشد و آبنماهای میدانها با رقص نورجلوهای زیبا از سرزمین رودها و آبشارها و سرچشمهها به بیننده منتقل کند.
کاش اگر کسی به شهر ما آمد و خواست یادگاری از ما بر جان و دلش بنشیند موسیقی و رنگ و نور و پاکی باشد کاش خبرنگار دیگری که آمد از نهرهای روان و چشمههای جوشان، از دلربایی سراب شهوا از نگین دریاچههای شهری ایران «کیو » از کوه مردان ستره پوش و مخملین زنان گلونی پوش مخمل کوه از هارمونی وصف ناپذیر آبشار و رود و چشمه از آسمان آبی و سفید کوه از شیش مغار یافته از طراوت دلانگیز دشت و دمن اردیبهشت از شمیم عطر گلها از بوی خوش نوبرانههای بهار گرد امامزاده زیدبن علی خامه بر صفحه کاغذ بگرداند و نقشی زیباتر به یادگار بگذارد.( این مطلب درپی انتشاردوخبری که
« به حال شهر خرمآباد گریهام گرفت » وهزاران نفر به حال خرمآباد گریستند/ اما کک هیچ مدیری نگزید در روزنامه یادگار امروزو خروجی سایت ها و پایگاههای خبری بخصوص پایگاه خبری یافته که بیش از ۶۵هزاربازدید کننده داشت منتشر گردیده است .)
پایگاه خبری یافته /آرش کاظمی
چاپ در شماره ۱۵۱۴روزنامه ی یادگار امروز مورخ۱۴۰۳/۰۱/۲۶
دیدگاه ها