فرصت ها را به تهدید تبدیل نکنیم
مبینا حسینیفرد / گروه جامعه
بر خلاف مقدمات مرسوم خواستیم این بار از دل بنویسیم که بر دل بنشیند، چون که برخی مسائل جگرسوز را نمیتوان بی آه نوشت. گفتیم مهاجرت به ایران، پاسخ شنیدیم: افغانستان؛ اصلاح میکنم، جانستان افغانستان، آن مردمان خودمان، آشنایان غریب، هموطنان دیروز و همسایگان امروز. همانها که “ما” بودند و خواستند “دیگریشان” کنند.
“ما” بودند و دیگران خواستند “ماسِوا” باشند؛ از ما سَوا باشند.همین پیوند دیروز و وضع امروز سبب شد تا پای سخنان دکتر حسین میرزایی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی بنشینیم و اینبار فرصت یا تهدید بودن پدیده مهاجرت را نه صرفا با نگاه اهل سیاست که با عینک فرهنگ و مردمشناسی مشاهده کنیم.درصد بالای مهاجران افغانستانی نسبت به سایر مهاجران سبب شده تا همواره مفهوم مهاجرت به ایران با افغانستان پیوند بخورد. پیش از آغاز مصاحبه و ورود به سوالات اصلی، استاد مانند تمام فرهنگپژوهان، یافتن پاسخ را در تورق تاریخ دید. تاریخ ایران و افغانستان را ورق زدیم تا رسیدیم به سال ۱۸۵۷ جایی که ما را از هم جدا کردند. مرزی که به اعتقاد دکتر میرزایی تفاوت عمدهای با کردستان و لرستان و مازندران ما نمیکرد و به واسطه دسیسه استعمار انگلیسی و در راستای تحقق سیاست تجزیه منطقه غرب آسیا از ما جدا شد.با این حال از آنجایی که فرهنگ همواره از سیاست عبور میکند. مرز سیاسی بین ایران و افغانستان نیز از این قاعده مستثنی نبود و تعاملات فرهنگی و اقتصادی مانند گذشته ادامه داشت. برای مثال حضور افغانستانیها در مزارع کشاورزی، تعاملات و مبادلات تجاری همگی نشاندهندهی استمرار این ارتباطات اقتصادی بود. همچنین بین کابل و دیگر شهرهای بزرگ افغانستان با شهرهای ایران مانند اصفهان و تهران تعاملات فرهنگی وجود داشت.با اینحال در آن زمان بیشتر مهاجرتها از افغانستان به ایران در سطح کارگران فصلی بود تا زمان حمله شوروی به افغانستان و سپس پیروزی انقلاب اسلامی ایران. شعار امت واحده، نخستین موج بزرگ مهاجرتی از افغانستان به سمت ایران را منجر شد و جمهوری اسلامی نیز برای تحقق این شعار، “سیاست درهای باز” را در دستور کار قرار داد.بعد از جنگ، این روند ادامه داشت تا اوایل دهه هفتاد و روی کار آمدن دولت سازندگی. در این دوره کلیدواژههای آرمانی انقلاب اسلامی کمی رنگ باخت و صحبت از توسعه و اقتصاد شد. این نگاه ادامه پیدا کرد تا جامعه ایرانی از خود بپرسد این افغانستانیها که در ایران هستند و دارند از یارانه ما استفاده میکنند چه نفعی دارند؟ نقش و جایگاهشان در جامعه چیست؟ و پرسشهایی از این قبیل.نهایتا نیز پاسخ این پرسشها در نوع سیاستگذاری مشاهده شد: «مهاجران افغانستانی باید برگردند چرا که جای ایرانی را اشغال میکنند». نگاهی آشنا که همچنان نیز در سیاستگذاریهای ما دیده میشود، اما آنچه باعث شد تا این مسئله دوباره در صدر اخبار قرار بگیرد آغاز موج جدید مهاجرت در سال ۱۴۰۰ به دلیل به قدرت رسیدن مجدد طالبان بود. جمعیت حدودا سه میلیون مهاجر افغانستانی دو برابر میشود و این گمانهزنی را تقویت میکند که «جغرافیای جمعیتی ایران درحال تغییر است». اخبار و رسانه نیز به این گزاره دامن میزند. البته باید گفت اینطور نیست و در حال حاضر، با وجود آمارهای عجیب، جمعیت مهاجران تنها به پنج و نیم الی ۶ میلیون نفر رسیده است. در همین راستا با حسین میرزایی، عضو هیئت علمی گروه مردمشناسی دانشگاه علامه طباطبائی، به گفت و گو نشستیم:
مهاجرت مردم افغانستان به ایران را فرصت بدانیم یا تهدید؟
من نگاهم نسبت به پدیده مهاجرت به ویژه مهاجرت افغانستانی این است که به دلیل عدم سیاستگذاری درست ما، این مهاجران به چشم تهدید دیده میشوند. البته بروز برخی مشکلات را نمیتوان انکار کرد، ولی علت آن، نه در حضور مهاجران بلکه به علت اشتباه در سیاستگذاری است. معمولا در استراتژیهای مدیریت سعی در تبدیل تهدید به فرصت است، اما متاسفانه به علت نوع سیاستگذاری در جامعه ما، فرصت، نوعی تهدید تلقی میشود.یک رصد ملی انجام شده که بنده جزو کمیته علمی آن بودم. در این بررسی یک مورد در یزد که شهری استثنایی در مواجهه با مهاجرین محسوب میشود قابل توجه است. یک نکته وجود دارد که در شهرهای غربی مانند ایلام و تبریز، جبهه داشتن و نوعی مقابله با مهاجران از لحاظ جامعهشناختی امری معمول و قابل توضیح است، اما شهرهای مرکزی و شرقی اینطور نیست. با اینحال میبینیم که امروزه تنشها در یزد به عنوان شهری مرکزی افزایش داشته است.در استان یزد یک سری بند زندان وجود دارد که مخصوص مهاجران افغانستانی است که به خاطر جرایم مختلف به تشخیص دادگاه محکوم شدهاند. اما زندانیان فاقد هرگونه مدارک هویتی و کارت رسمی مهاجرت هستند. کارت، نشاندهنده این است که من به عنوان دولت، مهاجر را به رسمیت شناختم. ما تا وقتی مهاجر را به رسمیت نشناسیم و به او احساس هویت ندهیم فکر میکند میتواند بدون شناسایی، مرتکب جرم شود به افغانستان بازگردد و اگر خواست نیز به ایران بازگشته و در شهری دیگر ساکن شود. اینجا اشکال از ماست نه مهاجران. ورود و خروج غیرقانونی برای یک افغانستانی راحتتر از ورود و خروج قانونی است که نیاز به هزینه و تمدید مدرک دارد. در واقع سیاستگذار ما هزینه-فایده را لحاظ نکرده است.بنابراین یک مسئله مهم آمایش سرزمینی است. اگر بخواهم با همان شیوه مصداقی و موردی برای شما توضیح دهم برای مثال در شهری مانند سمنان که نیاز به نیروی کار در صنعت دامپروری وجود دارد حضور افغانستانیها میتواند یک فرصت قلمداد شود. در هیچجای دنیا مهاجر نمیتواند در هر نقطه ساکن شود، اما ما هنوز نتوانستیم این توازن را رعایت کنیم.یک شهر که ظرفیت کافی ندارد با حجم انبوهی از مهاجر مواجه میشود و در نهایت موجب نارضایتی مردم است در حالیکه در کشور ترکیه که در مهاجرت ید طولایی دارد، هر شهر نمیتواند بیشتر از ۱۰ درصد مهاجر بگیرد و برای تغییر مکان نیز باید به مراجع مربوطه اطلاع داده شود. البته امیدواریم با طرح سازمان ملی مهاجرت به این نکات توجه شود و از نگاه تهدیدمحور به سمت نگاه فرصتمحور حرکت کنیم.
چه طور میتوانیم در عین محافظت از جامعه ایرانی با پدیده دیگریسازی مقابله کنیم؟
دیگریسازی جزو مفاهیمی است که درمورد مهاجران افغانستانی به طور ملموستری احساس میشود. گویا نخستین خارجی که او را دیگری میپنداریم افغانستانیهایی هستند که اتفاقا بیشترین اشتراکات را با آنان داریم. احتمالا بتوان علت آن را فقدان سیاست پایدار دانست. در دورهای سیاست «درهای باز» اتخاذ میشود و در دورهای شاهد جداسازی، تفکیک، تعیین محدودهایم و در دورانی از اخراج سخن میگوییم. در واقع با مهاجران خود برخورد موسمی میکنیم. این نگاه بر جامعه ایرانی نیز تاثیر گذاشته که مهمترین آن همین «دیگری پنداشتن» است.”دیگریسازی” عمدتا از طریق رسانه اتفاق میافتد. موقعیتهایی پیش آمده که در هیچکدام تلاش نکردیم نشان دهیم افغانستانی از ما متفاوت نیست؛ به دلایل مختلفی خاک سرزمینش گرفتار است و امکان تحصیل و شغل و رفاه و زندگی در آن نیست. حتی گاهی با “خلق کاذب” به این نگاه دامن زدیم. برای مثال تا مدتها مردم به اشتباه فکر میکردند خفاش شب، قاتل سریالی دهه ۷۰، یک افغانستانی است! حتی برخوردهای بسیار سلبی از طرف مردم با افغانستانیها صورت گرفت که در راستای همین ترویج نفرت و انزجار بود.ما هم گویا در سیاستگذاری از این اتفاق استقبال میکنیم؛ به سختی تابعیت میدهیم و شرایط ورود قانونی و اقامت را نیز دشوار کردهایم. در سطح کلان باید به این باور برسیم که مهاجر افغانستانی قانونی بهتر از غیرقانونی است. در اینجا نیز مشکل مهاجر نیست چرا که اگر شرایط درستی برای اقامت قانونی اتخاذ شود مهاجر یا میپذیرد یا مجبور است بپذیرد.
چاپ در شماره۱۴۴۱ روزنامه ی یادگار امروز مورخ ۱۴۰۲/۱۰/۰۹
دیدگاه ها