(حسن روانشید/ روزنامهنگار)
طفلی متولد میشود که اولیاء او از قبل در اندیشه تعلیم و تربیت او هستند و امکانات لازم را در حد مقدور جهت ارتقاء جسم و روحش فراهم میکنند که این مسیر شش سال تمام امتداد مییابد تا فرزند در همان سالها نحوه احترام به دیگران را با سلامی ساده بیاموزد و بداند کسانی که بزرگتر از او هستند سمبل فرهنگ و تربیت خواهند بود. این کودک از زمانی که دست راست و چپش را میشناسد و آگاه میشود که با ورود به سن هفتسالگی باید عازم مکانی بهجز چهاردیواری خانه مسکونی به نام دبستان شود، در پوست خود نمیگنجد و حتی آخرین شب شهریورماه را تا صبح بیدار میماند تا لباس و کفش نو بپوشد و کنجکاوانه بهسوی مکانی تازه برود.
این موقعیت ناب میتواند فرصتی مناسب برای اصحاب آموزشوپرورش در هر واحد آموزشی باشد تا در اولین ساعات ورود به کلاس او را چنان جذب کنند که هرگز از مبحث تعلیم و تربیت دل نکند اما باید پرسید آیا تاکنون آنچنان که باید اینچنین بوده و هست یا خللی به آن وارده شده است؟ عدم رضایت اکثریت اولیاء و مربیان و همچنین دانش آموزان از نابسامانی تربیت و حتی با گذشت فصل آموزش نهیبی است سخت به متولیان آن بخصوص اعضای شورای عالی آموزشوپرورش تا هرچه زودتر فکری به حال این حفرههای به وجود آمده بنمایند. تربیتی که بر اساس دکترین انسانشناسی معمار انقلاب اسلامی باید در کنار تعلیم و پا بهپای آن حرکت کند و در یک دهه اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز اینچنین بود اما بهمرورزمان به حاشیه رفت تا مشکلی تازه روی میز متفکران این علم قرار گیرد و هرکدام بنا به سلیقه خود راهحلی مطرح کنند.
اما این اتفاق نیفتاد زیرا از آغاز به ایجاد زیرساختها در مدارس با توجه به ازدیاد جمعیت نسل جدید در دهه شصت ازجمله ساخت واحدهای آموزشی منطبق با اصول آموزش و معلمان و مربیان موردنیاز پرداخت نشده تا در دهههای بعد متولیان امر را ناچار به ایجاد پدیدهای جدید بانام مدارس غیرانتفاعی کند که وقتی پای پول و مادیات از پنجره به مکانهای تربیتی و آموزشی باز شود، قسمت اعظمی از اهداف پیشبینیشده از دری دیگر خارج میگردد و این اتفاق طی سه دهه گذشته توانسته است در آغاز بحث تربیت را نسب به آموزش کمرنگتر کند و در ادامه به نارضایتیهای اولیاء و مربیان در همه امور ختم شود که معتقدند مدارس تمام زحمات اولیه و مقدمات آنها را در ششمین سال تولد فرزندانشان به باد داده و حالا این نسل جدید هستند که به جای پدران و مادران و حتی معلمان خود بدون هیچگونه تجربهای تصمیم میگیرند! علی امینیان عضو هیئتعلمی دانشگاه امام حسین «ع» معتقد است «اصلاً انقلاب اسلامی و قیام مردم ما اتفاقاً برای انسانسازی رخ داد. ما انقلاب نکردیم که برجهای ۱۰۰ طبقه بسازیم یا مقصد نهایی ما فقط ایجاد رفاه و تأمین معیشت برای مردم نبوده است. مسئله این است که دولتهای ما همیشه به دو سال و چهار سال پیش رو فکر کردهاند، به کارهایی که در کوتاهمدت بتواند بازدهی داشته باشد و چیزی که در مقیاس ۲۰ سال، ۳۰ سال و ۱۰۰ سال بازدهی دارد، طبیعی است که دولتها به آن وقعی نمینهند، به همین دلیل باید یک سازوکار مشخصی برای این مسئله تدبیر شود.
خیلیها دیدگاهها و نظرات متفاوتی در مورد مسئله اصلی آموزشوپرورش دارند، بسیاری مسئله اصلی آموزشوپرورش را کمبود بودجه کافی برای اداره این نهاد میدانند، تعداد زیاد دیگری عدم وجود زیرساختهای لازم مانند فضای لازم و تجهیزات آموزشی را مسئله اصلی میدانند، خیلیها اشکال اصلی را به کتاب درسی و تربیتی، نبودن کتب درسی بازمیگردانند، برخی مسئله اصلی را به نیروی انسانی و عدمکفایت نیروی انسانی چه از جهت کیفی و چه از جهت کمی بازگشت میدهند، ولی حرف ما این است. مسائل آموزشوپرورش همه در مدرسه خلاصه میشود و تمام ایراداتی که در نهادهای متعدد و بالادستی وزارتخانه و نهادهای آموزشی رسمی ما هست، همه در مدرسه جمع شده و در آن محل بازنمایی میشود.
در کنار اینکه مدرسه ما نمیتواند مأموریت تربیتی و آموزشی خود را بهخوبی انجام دهد، لازم است به این نکته توجه شود که پیشازاین در بیش از ۱۰۰ سال قبل و حدود ۲۰۰ و ۳۰۰ سال پیش مکتبخانه و کلاً آموزش همیشه از طرف نهادهای سنتی حمایت میشد و حدود ۱۰۰ سال است که مدارسی به این شکل ایجاد شدهاست. حالا در شرایطی هستیم که وزارتخانه و نهادهای بالادستی مدرسه توان پشتیبانی از مدرسه را در جهت انجام مأموریتهای تربیتی و آموزشی ندارند و مانع از این هم میشوند که نهادهای سنتی مانند خانواده و بازار بیایند و مدرسه را پشتیبانی کنند. درنتیجه شرایطی شده که مدرسه خودش توان تأمین مأموریت خود را ندارد، نهاد بالادستی هم توان پشتیبانی ندارد و نهادهای سنتی تعلیم و تربیت هم منع میشوند، از اینکه به آموزشوپرورش رسمی کمک کنند و وارد مدرسه شوند.»
بنابراین باید حلقه مفقوده افت پرورش را در همین نهاد بالادستی جستجو کرد که منحصرا به امور اداری و بده و بستانهای محصور رودربایستی مشغول هستند تا مدیران خاص را طی ۳۰ سال در یک صفحه محدود شطرنج جابجا کنند و در پایان یکی دو سال بهعنوان مشاور وزیر آنهم نه یکی دوتا بلکه در اعداد دورقمی چند سالی مستقر در مکانهای مفرح نموده که بالاترین رقم مزایا را دریافت و به استراحت مطلق بپردازند و سپس با حقوق مکفی به خیل بازنشستگان بپیوندند تا مدارس همچنان مستأصل بمانند و آغازی باشد برای رها شدن از مسیر تربیت!
(چاپ در شمارهی ۱۲۳۲ روزنامهی یادگار امروز
مورخ ۲۲ فروردین ۱۴۰۲)
دیدگاه ها