عاطفه امیدی راد/ فعال رسانه ای
رقایتهای انتخاباتی با پایان ثبتنام، وارد مرحله جدیدتری شده و داوطلبان با حضور در این مرحله فاز جدیتری را برای بیان برنامههای خود پیشرو دارند. در پنج روز تعیین شده برای ثبتنام اتفاقات مهمی افتاد که بیان آنها ضروری به نظر میرسد. نخستین نکته قابل توجه اینکه نبود احزاب به شکل آشکاری خود را نشان داد. حضور پرتعداد داوطلبان چهاردهمین دوره ریاستجمهوری در نگاه اول بیشترین نقد را به همراه داشت. به طور مثال از طرف اصولگرایان، تندروها و میانهروها، جمعیت قابل توجهی نامزد این دوره برای رقابتهای سیاسی شدند. این تعداد چه از طرف دولتیها و چه کسانی که مدعی حمایت از دولت و استمرار راه دولت بودهاند، آنچنان بود که در روز پنجم مورد انتقاد برخی از تحلیلگران و فعالان سیاسی اصولگرا هم قرار گرفت. از طرف دیگر تعداد زیادی از نمایندگان ادوار و فعلی مجلس هم که به نظر نمیرسد آرای قابل اعتنایی داشته باشند هم وارد گود شدند و ثبتنام کردند. از این منظر باید گفت نبود یک انسجام گروهی در نبود احزاب متشکل و با برنامه کاملا مشهود بود. این تعداد از داوطلبان اگرچه برای گرم شدن تنور انتخابات و حساس کردن مردم به رقابت سیاسی وارد شدهاند، اما سرگیجه و آشفتگیهایی را به مردم عرضه کردند که مورد تعجب و نقد عامه قرار گرفت. این آسیب فارغ از نتیجهگیری مردم از دلایل حضور داوطلبان، بیانگر افتراق در درون جریانهای سیاسی است که توان هماهنگی و اجماع بر سر یک نامزد مورد تایید را ندارند. این آسیب آنقدر جدی است که در صورت ورود هر یک از این افراد به بدنه دولت آینده اختلافات زیادی را ایجاد میکند. در وهله دوم آنچه که باید مورد نقد جدی قرار بگیرد، احساس تکلیف! داوطلبان است. این حجم از حضور در حالیکه همه آنها بر این نکته اصرار داشتند به دلیل احساس تکلیف به میدان آمدهاند، نگرانکنندهتر از مورد اول است. چرا باید همه سیاسیون و مسئولان احساس تکلیف کنند و خود را در قامت یک رئیسجمهور ببینند. مگر این افراد تا به حال در مسئولیتهای دیگر قادر به ارائه خدمت به مردم نبودهاند؟ چند نمونه برای شرح موضوع کافی است. فردی که در یک وزارتخانه مهم بوده، میگوید احساس تکلیف کردهام. سوال اینکه ایشان به رغم تلاشهایی که به خرج داده، نتوانسته جامعه کارگری کشور را در مورد میزان حقوق و عقبماندگیهای ناشی از تورم در دولت سیزدهم راضی کند. یا شهردار تهران بعد از مدت کوتاهی حضور در شهرداری تهران با این حجم مطالبات شهروندی احساس وظیفه کرده که در انتخابات حضور داشته باشد و مسند ریاست جمهوری را میخواهد تا به مردم خدمت کند. سوال اینکه حدود ۲۰ میلیون جمعیت تهران برای خدمت، جمعیت کمی است که ایشان شهر با این همه مشکلاتش را رها کرده و به رقابت سیاسی پرداخته؟ یا قالیباف که به تازگی ریاست مجلس را عهدهدار شده، هنوز در صندلی سبز جاگیر نشده، آمده تا اقتصاد کشور را در قوه مجریه به سرانجام برساند. اینکه حق مشارکت سیاسی برای همه وجود دارد و اصول قانون اساسی بر این موضوع صحه گذاشته ، شکی نیست. اما سوال این است که چطور در شرایطی که مردم با مشکلات بزرگی چون تورم، گرانی و اجارهبها و طرحها و وعدههای برزمین مانده مواجهند، کسانی که در حال حاضر بر مسندهای مرتبط با همین مشکلات مردم نشستهاند به دنبال تعویض جایگاه برای خدمت هستند؟ این سوال احتمالا پاسخی ندارد جز اینکه بگوییم فلان مدیر در جایگاه قبلی نتوانسته به مسئولیتش عمل کند، حالا به دنبال وسعت عمل بیشتر برای پاسخگویی به مردم است. اگر اینطور باشد هم از کجا معلوم کسی که در مسئولیت کوچکتر توان بهبود شرایط کشور را متناسب با شرح وظایف خود نداشته، میتواند در یک جایگاه بزرگتر مدیریت کند؟ نکته آخر اینکه هیچکدام از حاضران در وزارت کشور برنامهای برای معیشت و اقتصاد مردم ارائه ندادند. همه احساس وظیفه کردند و کلیگویی کردند و هیچ شاخصهای برای تمایز از یکدیگر نداشتند. حدود ۸۰ نفر ثبتنام کردند. از میان این ۸۰ نفر حدود ۱۰ نفر از آنها شناخته شده و دارای کارنامه اجرایی در مسئولیتهای مختلف هستند.
چاپ در شماره۱۵۵۹روزنامه ی یادگار امروز مورخ۱۴۰۳/۰۳/۲۰
دیدگاه ها