دولت سیزدهم ؛آخرین دولت چپگرا ؟

 

روح الله جمعه ای- استاد روابط بین الملل

تحقیقات جامعه شناختی موید این مطلب است که پیروزی انقلاب اسلامی ایران متاثر از تفکرات انقلابیگرانه چپ بوده است.

این نظریه نافی تاثیرات ایدئولوژیک اسلامی بر روند نهضت مرحوم حضرت امام خمینی(ره) نیست اما نمی توان نقش و تاثیرات جنبش های چپگرا را که از نهضت مشروطیت در ایران فعال بوده و در مقاطع مختلف تاریخی خودنمایی کرده و پس از حوادث ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دو رویداد جنبش ملی گرایی و قیام حضرت امام خمینی بستر مناسبی برای چپگرایان در ایران فراهم کرد را انکار کرد که در تاروپود اجتماعی نفوذ کرده و نهایتا همراه با پیروزی انقلاب اسلامی به تدریج افکار و عقاید چپگرایانه خود را به نام انقلابیگری بسط دادند.

حیات چپها در طول تاریخ بر مبنای اندیشه نقاد بود که جنبشی انقلابی و متراکم از احساس عقب ماندگی و محرومیت توده ها ایجاد کرده و همواره مخالف ثبات و آرامش بوده و راه اصلاح گری را در روند براندازی و انقلاب دنبال می کنند و چندان اعتباری برای اصلاحات تدریجی و آرام قائل نیستند و با ایجاد یک فضای شدیدا تبلیغاتی و پوپولیستی سعی دارند محرومان و اقشار فرودست و متوسط را با خود همراه سازند.

اما تجربه تاریخی نشان داده است غالب این تلاش ها منجر به قدرت یافتن جریان یا گروهی به شدت تمامیت خواه شده است که با حذف انقلابیون اولیه، هیچ گونه سازوکار دمکراتیک و مردمسالارانه را برنتابیده و با پناه بردن بر پیله ایدئولوژی های گزینشی و سودجویانه حتی با تحریف مبانی و اصول اولیه انقلاب یا شعار های آرمانی بنیادین سعی در تصاحب قدرت علیه ملت دارند.

هواداران و سمپات های جریان چپ به جای فعالیت های اجرایی و تکنوکرات و عمل گرایانه بر فعالیت تبلیغاتی و تهییج افکار عمومی تمرکز دارند و مفاهیم ارزشمند مانند اندیشه ورزی و خردمندی و مردمسالاری و کرامت انسانی را مسخ و وارونه کرده و به تدریج، انحرافی عمیقی در انقلاب یا قیام و نهضت های مردمی ایجاد می کنند.

انقلاب اسلامی ایران نیز از این عارضه در امان نبوده است و در مقاطع مختلف شاهد حضور و بروز چپگرایان با نمادهای انقلابیگری به ویژه اسلامیت نظام بوده ایم که اوج این حضور را در دوره هشت ساله دولت آقای محمود احمدی نژاد شاهدیم. در این دوره با وجود تبلیغات وسیع مردمسالارانه، نه تنها مشارکت قانونمند عمومی به افیون دولت چپگرا تبدیل شد بلکه غالب تصمیمات وسیاست های دولت وقت به دلایل مختلف علیه سرمایه گذاری ساختاری و زیربنایی و منافع ملی و آرامش و آسایش مردم منتهی شد. سیاست ضد توسعه ای چپگرایان سبب ایجاد اجماع جهانی علیه مردم ایران گردید که آثار مخرب این انزوای بین المللی به ویژه در عرصه اقتصادی موجبات عدم توسعه متوازن و متعادل را در ایران ایجاد نمود و حتی به شکل گیری و گسترش منافذ ضد امنیتی در ایران منجر شد.

پس از آن دوران، در دولت سیزدهم نیز شاهد بروز و فعالیت مجدد اندیشه و گفتمان های چپگرایانه در پوشش عناوین دولت مردمی و محرومین با حضور نمادهای مذهبی و آیینی هستیم.

شعارگرایی پوپولیستی و عوام گرایانه به شدت بر اقدامات اجرایی عملگرایانه در این دولت برتری دارد. در دولت چپگرای سیزدهم ایدئولوژی وارونه و تحریف شده ای که سنخیتی با هیچ یک از عناصر مهم و حیاتی انقلاب اسلامی یعنی نه شرقی، نه غربی، استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی ندارد به عنوان مبانی و اصول اولیه انقلاب تبلیغ شده و عملا براندازی محتوایی و مفهومی انقلاب اسلامی از درون و مسخ جمهوری اسلامی در حال وقوع است.

با وجود تلاش چپگرایان برای ایجاد ساختاری غیردمکراتیک و مردم ستیز، در مقابل نیز بقای اندیشه های آزادیخوانه و استقلال طلبانه همراه با عزت و کرامت انسانی که در بطن جامعه اسلامی ایران و در میان قاطبه مردم همچنان حیات دارد و در مسیرهای دمکراتیک و قانونی از فرصت اعتراض نسبت به حاکمیت چپگرایان یا همان مارکسیستهای اسلامی و سوسیالیست مسلمان های نوین استفاده می کنند، فرصت مناسبی را برای بازگشت به اهداف و آرمان های اولیه انقلاب اسلامی فراهم کرده و می تواند در روندی دمکراتیک و مردمسالارانه مانع از انحراف عمیق محتوایی در مفهموم انقلاب اسلامی به سود تحریف چپ گرایانه شد و با توجه به عملکرد به شدت تخریبی، ضد توسعه ای، دشمن ساز، فرصت سوز و تهدیدآفرین چپگرایان مسلمان نما در دولت سیزدهم، خط پایانی بر حیات ناموفق و مخرب این دسته از چپگرایان در ایران شد.

آیا چپگرایان با اِعمال نظر و سلیقه افراطی و ضدانقلابی در پوشش انقلابی گری در روند انتخابات ۱۴۰۲ موفق به براندازی هویتی انقلاب اسلامی خواهند شد یا اینکه انقلاب اسلامی و مردم انقلابی مانع از موفقیت آنها در تغییر ماهیت انقلاب اسلامی خواهند بود؟

جهان در حال گذار به یک نظم نوین بین المللی است. ویژگی جدید این نظم ایفای نقش فعال کنش گران قدرتمند منطقه ای به همراه قدرت های بزرگ برای مدیریت مسائل منطقه ای و جهانی است. بنا به جبر و ضرورت، قدرت های منطقه ای خواهان ایفای نقش متناسب با ظرفیت های قدرت ملی و سازگاری آن با محیط ژئوپلتیک در قالب مشارکت با بازیگران جهانی هستند. بر این مبنا، موضوع  محوری در نظم نوین بر مبنای مفهوم «جهان برای همه» است.

سه تحول مهم ژئوپلتیک و زنجیره وار منجر به تقویت مفهوم «جهان برای همه» شده است. نخست، تضعیف معادله غرب که با خروج نیروهای نظامی آمریکا از منطقه غرب آسیا و واگذاری میدان سیاست و امنیت به قدرت های منطقه ای برای نخستین بار بعد از جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد. خلا حضور فعال قدرت های بزرگ همزمان میدان های رقابت و همکاری را برای کنشگران منطقه ای فراهم می کند. اما این کنش گران همچون ایران، و عربستان سعودی و ترکیه بنا به مصلحت و منافع بیشتر گرایش به همکاری و متنوع سازی روابط همزمان با دنیای غربی و دنیای غیرغربی دارند. نمونه آن، اتخاذ الگوی جدید سیاست خارجی عربستان سعودی در تقویت همکاری های منطقه ای به ویژه با ایران است.

دوم، جنگ اوکراین که نوعی پلورالیسم در مواجهه با سیاست جهانی ایجاد و مفهوم «جهان غیرغربی» (به اصطلاح غربی ها «جهان جنوب» و از نگاه روس ها «جهان اکثریت») را وارد عرصه روابط بین الملل کرده است. در این جنگ، قدرت های منطقه ای همانند ایران، ترکیه، و عربستان سعودی، هند، برزیل، و …. از انفعال سنتی در مواجهه با مسائل جهانی خارج و نقش های مستقل، متعادل و متناسب با ظرفیت های قدرت ملی خود را دنبال می کنند. آنها از یک سو، مخالف جنگ روسیه در اوکراین هستند و آن را محکوم می کنند، چون اعتقاد به اجرای حقوق بین الملل بطور برابر برای همه ملت ها دارند. از سوی دیگر خواهان پیروزی غرب و ناتو در این منازعه نیستند، چون احساس می کنند معادله غرب در سلطه بر سیاست جهانی بیش از حد جلو رفته است.

سوم، ایفای نقش سیاسی چین در عرصه رقابت های ژئوپلتیک منطقه ای و جهانی است. بر مبنای نظریه سیکل قدرت، گسترش حجم اقتصاد یک کشور نیازمند پشتیبانی از طریق ایفای نقش فعال سیاسی است. چین از فرصت دو تحول ژئوپلتیک فوق استفاده کرده و با ایفای نقش میانجیگرانه در بهبود روابط ایران و سعودی جایگاه جهانی خود را با تقویت روابط با این دو قدرت منطقه ای تحکیم بخشید. کاری که روسیه به دلیل ظرفیت کم اقتصادی قادر به انجام آن نبود. اما بی شک چین از تمامی ظرفیت های موجود خود برای جلوگیری از شکست روسیه در جنگ اوکراین و با ناتو در جهت تامین منافع استراتژیک خود استفاده خواهد کرد. از دیدگاه چین، غرب و ناتو بیش از حد بر سیاست جهانی سلطه دارند. بر همین مبنا، چین با ارائه الگوی «ابتکار امنیت جهانی»، رویکرد سیاست خارجی خود را متمرکز بر ادغام فعالیت های اقتصادی و نقش های ژئوپلتیک با هدف ایجاد تعادل در سیاست جهانی از طریق مشارکت فعال با دنیای غیرغربی و قدرت های منطقه ای کرده است.

بر این مبنا، اکنون با دو جهان روبرو هستیم: جهان غربی و جهان غیرغربی که همزمان در خط رقابت و همکاری تکنولوژیک و ژئوپلتیک قرار دارند. دراین مواجهه، قدرت های جهانی عمدتا در بلوک های شرق (چین و روسیه) و غرب (آمریکا و سه قدرت اروپایی) خواهان جذب قدرت های منطقه ای در بلوک های خود برای تقویت جایگاه جهانی خود هستند. در روند جذب حمایت قدرت های منطقه ای جالب اینکه، معادله غرب همانند دوران جنگ سرد در پی تقویت ائتلاف های سیاسی-نظامی برای حفظ سلطه سنتی خود بر سیاست منطقه ای و جهانی و در مقابل معادله شرق در پی تقویت ائتلاف های توسعه ای و اقتصادی برای تضعیف مهمترین ابزارهای سلطه معادله غرب در نظام جهانی یعنی جنگ، تحریم و مکانیسم مالی (سلطه دلار در تبادلات تجاری) است.

به واقع، گذار به نظم نوین خود حاصل افزایش توان و ظرفیت های سیاسی-اقتصادی و نظامی قدرت های نوظهور منطقه ای و جهانی غیرغربی از یک سو و نارسائی های معادله غرب در مدیریت سیاست جهانی از سوی دیگر است. دستیابی قدرت های نوظهور به تکنولوژی های مستقل و قدرت بازدارندگی و ادغام آنها با عنصر جغرافیا، یک برتری نسبی در ایجاد زنجیره منطقه ای انتقال کالاها و بهره برداری از عنصر ژئوپلتیک برای تولید ثروت و امنیت در محیط منطقه ای آنها فراهم کرده است. به عنوان نمونه، ترکیب و ادغام کریدورهای جدید شمالی-جنوبی (روسیه، آذربایجان-ایران-هند) و شرقی-غربی (جاده جدید ابریشم چینی) یک تحول برجسته توسعه ای و ژئو استراتژیک در شکل گیری یک محور ژئوپلتیک آسیایی در خارج از جهان غربی است. با کنترل و تقویت «زنجیره انتقال منطقه ای کالاها»، این محور قادر است منطقه بسته سرزمینی اورآسیا را به مناطق جنوبی خلیج فارس و اقیانوس هند و در حاشیه آنها به مناطق شرق و غرب مدیترانه (شامات و شمال آفریقا به ترتیب) متصل کند. بنظر نظریه های سنتی ژئوپلتیک در روابط بین الملل، همچون تسلط بر «هارتلند» (یعنی همین مناطق اوراسیا و حاشیه های آن) مساوی است با تسلط بر جهان، در هندسه معادلات جهانی جان دوباره ای می گیرند.

همزمان نارسائی های غرب در مدیریت سیاست جهانی و منطقه ای نقش برجسته ای در تضعیف موقعیت این بلوک قدرت داشته است. اکنون بحث غالب مفهومی و موضوعی در بسیاری از کنفرانس های بین المللی بر محور چگونگی مواجهه با جهانی زدایی و غرب زدایی است. سازه فکری غرب سعی در القای این بحث دارد که ایدئولوژی لیبرال-دمکراسی غربی در ماهیت انعطاف پذیر است و همچون گذشته راهی برای سازگاری، حفظ و برتری جایگاه خود در سیاست جهانی پیدا می کند. به عنوان نمونه، غرب با طرح جریان «استعمار زدایی» در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در مسیر یکدست کردن جهان بر آمد، چون باور عمومی این بود که نیروهای ملی برآمده از خیزش‌های ملی و مردمی‌ در نهایت به سمت غرب گرایش می یابند. از این طریق غرب تلاش کرد تا تضادهای موجود در مارکسیست و نظام کمونیسم را به سود خود رقم بزند. در این روند غرب موفق شد تا با بهره برداری از نارسائیهای سیاسی و اقتصادی نظام سوسیالیستی شوروی در جنگ سرد پیروز شود و به اصطلاح «جهانی شدن لیبرال-دمکراسی» را به جریان بیاندازد و بر سیاست جهانی سلطه مطلق یابد.

اما برخلاف سازه فکری و غالب غربی، جهانی شدن منجر به تولید ثروت و افزایش امنیت بطور برابر برای همه نشد. به جای آن منجر به رشد ملی گرایی و اتکا به خود و بی اعتمادی فزاینده به اصول و اهداف غرب درجهان غیرغربی شد. به واقع، استفاده بیش از حد معادله غرب از ابزارهای جنگ و تحریم به ویژه توسط آمریکایی ها، استانداردهای دوگانه در مدیریت مسائل جهانی، و مهمتر از همه نفی هدفمند چندجانبه گرایی در مدیریت سیاست جهانی، همگی منجر به شورش سیاسی دنیای غیر غربی علیه دنیای غربی شده است. تبعیض هسته ای و حقوق بشری به نفع اسرائیل و به بهای منافع ایرانی ها و فلسطینی ها فقط دو نمونه استاندارد دوگانه غرب هستند. تحریم روسیه بدون مشورت با جهان غیرغربی، امنیت غذایی، امنیت انرژی، امنیت هسته ای، امنیت زیست محیطی و بطور کلی امنیت بشری را در جهان به خطر انداخته است.

نظم نوین خواهان روابط متعادل در عرصه های سیاسی و اقتصادی در یک جهان برابر یا به عبارتی متکی بر مفهوم «جهان برای همه» است. این نظم الزاما ضد غربی نیست، اتفاقا جهان غیرغربی به روابط متوازن با معادله غرب برای ایجاد تعادل در روابط با شرق به لحاظ توسعه ای و اقتصادی و همزمان نشانه ای از منزوی نبودن نیاز دارد. اما این واقعیت را نباید نادیده گرفت که دنیای غیر غربی از نارسائی های غرب در هدایت سیاست های منطقه ای و جهانی به ستوه آمده و خواهان ایفای سهم خود در معادلات تولید ثروت و امنیت در جهان است. بی شک، در منازعه میان قدرت های بزرگ، قدرت های منطقه ای محل تنفسی پیدا می کنند تا ضمن ابراز وجود و ایفای نقش در سیاست جهانی و محیط ژئوپلتیک خود، به همکاری ها و تعاملات خود سروسامان جدی تری بدهند. به این لحاظ، معادله غرب یا شرق برای حفظ و تقویت جایگاه خود در سیاست جهانی باید تن به مشارکت و همکاری با قدرت های منطقه ای بدهند و بالاتر از همه فلسفه سیاسی و مفهومی خود از حکمرانی بین المللی را به سمت «جهان برای همه» سوق دهند.

چاپ در شماره ی۱۳۳۱روزنامه ی یادگار امروز مورخ۱۴۰۲/۰۵/۲۴

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

منشور اخلاقی

تبلیغات

پیشخوان

روزنامه امروز خراسان جنوبی

خوش آمدید

ورود

ثبت نام

بازیابی رمز عبور