(دکترحسن نجفوند/ فعال رسانهای)
آثار توسعه سیاسی ایران در چند چهارچوب و نظریه قابل تقسیم هستند. از لحاظ روش و محتوا، تاثیر پذیری آنها را میتوان ارزیابی و بومیسازی کرد تا به ما در رفع مشکلات و تاثیر پذیری بیشتر کمک کنند. این آثار را میتوان از نظر معرفتشناسی، هستیشناسی، فلسفی، محتوی و شکل، روششناسی و بررسی کرد که نقد روش شناسانه به دلیل اینکه اجازه میدهد دست به تفکیک آثار بزنیم و همچنین روشی است آمیخته به معرفتشناسی و هستیشناسی و دارای روش و محتوی است مورد توجه میباشد.
۱-قدمت تاریخی: ادبیات توسعه سیاسی در غرب از انقلاب رونسانس و به شکل آکادمیک بعد از جنگ جهانی دوم و ادبیات توسعه سیاسی در ایران از شروع انقلاب مشروطه و به شکل آکادمیک از تاسیس دانشگاه تهران.
۲-توسعه در تمام زمینههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی در غرب با علمگرایی و پوزیتویسم گره خورده؛ یعنی نظریات به شکل تجربی، قابل اجرا و مشاهده و دارای ماهیت عینی هستند. بافت توسعه سیاسی انتزاعی است و الزاما نتایج تجربی در نظریات نیست.
۳-در ایران آثار ادبیات توسعه به لحاظ روششناسی به سه شکل قابل مشاهده و تقسیم هستند:
الف) پوزتیویست: ماهیت تجربی، مطلقگرا و عینی دارند؛ مانند آثار روشنفکران عصر مشروطه رستمخان، کرمانی، آخوندزاده که راهی را که غرب رفته ما هم برویم (غربگرا).
ب) دیاتیک: مبتنی بر روش تضاد عین و ذهن (سنت و مدرنیته) روش تجربی و فلسفی، که انتزاعی و کثرتگرا هستند و از تلفیق سنت و مدرنیته راه سومی برای حل مشکلات پیدا میکنند، نه در سنت غوطهور میشوند و نه صرفا مدرنیته، ترکیبی از هر دو؛ (شبریه، شریعتی، طباطبایی، شبستری) (تز و آنت تز که موجب سنتز میشوند) هابر مارکس، هوکایمر، مارکوز و …
ج) ضدعقل و مدرنیسم: یکتا انگارند.
۴-چالش روششناسی و معرفتشناختی در تولید علم و محتوا:
الف) رفتارگرایی: مبتنی بر روش مشاهده علمی و شاخصهای کمی (علم اقتصاد) است، (پوزتیویسم) مانند رفتارهای انتخاباتی و آمار و اطلاعات میدانی و مبتنی بر شاخصهای کیفی شنیده و بعضا با واقعیت کم جامعه همخوانی دارد (فضای سیاسی دهه ۵۰ پهلوی).
ب) فرا رفتارگرایی: در دهه ۹۰ مطالعات علوم اجتماعی را زیر سوال برد و موجب بازتولید تحلیل با نگاه کیفیتگرا و توجه خاص به مقوله فرهنگی شدند و به سکولاریزه شدن فرهنگ تاکید داشتند.
در جاهای مختلف متفاوت است و همانند غرب نیستند و علاوه بر نگاه عینیتگرا بایستی نگاه ذهنیتگرا هم داشت.
ج) وجه تمایز: غیرتسازی یعنی بر مبنای رفتارگرایی که هر آنچه در غرب است برای توسعه تمدنهای تاریخی و شرقی نقش قائل میشوند اما در فرا رفتارگرایی برای همه تمدنها به اندازه توان سهمی در عقلانی شدن و فهم و شعور و توسعهای که اتفاق افتاده دارند.
د) شیفت پارادایمی: یعنی خارج شدن از اتمسفر رفتارگرایی به فرا رفتارگرایی با بحث کیفی فرهنگ و سکولاریسم شدن فرهنگ (خارج شدن فرهنگ و ارزشها از غیر دنیوی و آسمانی و تقدسگونه و غیرقابل چانهزنی به عناصر مادی و قابل بحث کردن برای ایجاد گفتگو و دموکراتیک شدن و توسعه سیاسی)
۵- سه سطح تحلیل در مطالعات سیاسی:
الف) سطح تحلیل خرد: مدرنیسم، ساختاری، رفتارگرا، دچار ریزهکاری
ب) سطح تحلیل کلان: فلسفی، انتزاعی، پست مدرنیسم، دچار نوعی توهم و تخیل
ج) سطح تحلیل میانه: فرارفتارگرا، تجربهگرا، نوعی دیاتیک، ایدهآلیست و تجربهگرا
که ساختار و عناصر فرهنگی، موانع ذهنی (اشیا) و همچنین موانع علمی و ساختاری (ماده) را مورد بررسی قرار میدهند. در فرهنگ سیاسی سنتی به فرهنگ سیاسی تابعیت و آمریت تاکید دارد که این فرهنگ تابعیت و آمریت در زمان پهلوی با وجود ساختار مدرن و مطلقه و استبدادی و تمرکز قدرت به محضر شاه شکل گرفت. در جامعهای که مقداری آگاهی سیاسی نسبت به جامعه سنتی بالاتر رفته و سعی میکنند در امور مشارکت کنند اما کانالهای مشارکت بسته و راههای دموکراتیک بسته و رفتار و ماهیتهای سیاسی رنگ بومی، چاپلوسی، تملق و تشکیل گروههای سیاسی ذینفع در حکومت میگیرد و این فرهنگ تملق و چاپلوسی به جامعه سرایت میکند و موجب تشکیل گروههای موافق و مخالف شیوه و چرخه فرهنگ تابعیت و نظام مطلقه برای تکمیل همدیگر میشود، برای اصلاح ساختار راهی جز انقلاب نیست.
۶) عدم آشنایی مطالعات سیاسی به علم و آمار تخصصی: در مطالعات و تحقیقات علوم سیاسی با علم آمار و اطلاعات پردازش دادهها به خوبی آشنا و مسلط نیستند و بیشتر بر اساس نظریات و مضامین تاکید دارند و به روش کمی توجه ندارند که کار تلفیقی به تحلیل درستتر مبنی بر تفهیم و فهم نظریه و بررسی علل و معلول براساس دادهها در چهارچوب یک نظریه میپردازد.
(چاپ در شماره ی ۱۲۰۶ روزنامهی یادگار امروز
مورخ ۶ اسفند ۱۴۰۱)
دیدگاه ها