(فربد فدایی/ روانپزشک)
انسان یک واحد زیستی، روانی و اجتماعی است. ژنتیک، عوامل فیزیکی محیط، روابط خانوادگی و شرایط اجتماعی در ساختار و رفتار او نقش دارند. اگر فردی ژنهای بلندی قد را داشته باشد در صورت وجود منابع غذایی کافی، قدش بلند خواهد شد؛ اما اگر با سوءتغذیه روبه رو باشد، امکان بالقوه بلندی قد محقق نخواهد شد. از طرفی محیط سرد خانواده، احساس ناایمنی در کودک به وجود میآورد که در بزرگسالی به اضطراب او میانجامد یا به عنوان نمونه مهاجرت اجباری، جنگ و بیکاری، موجب آسیبهای روانی در فرد میشود.
بنابراین این عوامل با یکدیگر ارتباطهای چندجانبه دارند. برای نمونه، جنگ، سوءتغذیه و محیط ناایمن خانوادگی هر سه یکدیگر را تقویت میکنند. «بهداشت روانی» بدون توجه به همه عوامل حاصل نمیشود؛ بنابراین راه چاره برای رفع ابتلائات روانی، فقط با امکانات درمانی بهتر میسر نیست بلکه پرهیز از جنگ و خشونتهای بین فردی، امکانات آموزشی و ورزشی و ایجاد کار نیز در کاستن از نابسامانیهای روانی مؤثر است. نابسامانیهای روانی به این ترتیب یک عامل منفرد ندارد بلکه تعامل حداقل دو عامل وجود دارد که به صورت کلی به «عوامل زمینهساز» و «عوامل آشکارساز» تقسیم میشوند.
تغییر و تحولات زندگی عموما نقش عامل آشکارساز را دارند؛ مثلا فردی از نظر ارثی مستعد افسردگی است اما دچار افسردگی نمیشود، مگر آنکه رویداد ناخوشایندی در زندگیاش روی دهد، برای نمونه شنیدن پاسخ منفی از فرد مورد علاقه خود برای ازدواج. هرچه تعداد و شدت عوامل موجب فشار روانی («استرسور» ها) بیشتر باشد، احتمال بروز اختلال روانی هم بالاتر میرود. بنابراین جای تعجب ندارد اگر در شرایط کنونی اجتماعی که گرانی، بیکاری، آلودگی هوا، آلودگی صوتی، خشکسالی، افزایش جرم و جنایت و اعتیاد در حد بالایی است، مشکلات روانی افزایش یابد. بنابراین اگر قرار به مقابله با اختلالات روانی و جرم است، چاره کار فقط افزایش تختها و درمانگاههای اعصاب و روان یا افزایش تعداد زندانها نیست، مقابله واقعی باید با عوامل زمینهساز و آشکارساز بیماری و بزه انجام گیرد که در این زمینه، مشکلات جدی وجود دارد.
(چاپ در شماره ی ۱۱۰۷ روزنامهی یادگار امروز
مورخ ۷ آبان ۱۴۰۱)
دیدگاه ها