(شبنم طلوعی/ روانشناس)
«نشخوار فکری چه بلایی بر سر زندگی میآورد؟»، در پاسخ باید گفت که در شرایط “نشخوار فکری” آنچه در دنیای واقعی اتفاق و رقم میخورد با آنچه فرد در ذهن خود میپروراند، متفاوت است. “نشخوار فکری” در واقع همان نشخوار کردن افکار منفی در ذهن است که نهایتا منجر به افزایش حس ملال و خستگی از زندگی میشود.زندگی خسته کننده نیست بلکه این انرژی ماست که بعضا برای زندگی کردن گرفته میشود و به اشتباه تصور میکنیم زندگی خسته کننده است، اینکه بگوییم “زندگی خسته کننده است” در واقع تعبیری فرافکنی شده توسط ذهن ما و نوعی کلیشه از تعبیر و تفسیر روابطی است که ما با دیگران داریم.
خستگی که بعضا از زندگی حس میکنیم ناشی از فکرهای مزاحم، اضطراب و دلواپسیها است. ویکتور فرانکل (روانشناس و عصب شناس)، می گوید: هنگامی که افراد قادر به یافتن معنایی در زندگی خود نیستند، در بحران وجودی غوطه ور میشوند. زندگی این افراد در واقع بهای تنش میان وجود و نیاز است و از این رو در موقعیت های نا مناسب قربانی بیمعنایی میشوند. این افراد از ملال و غم زدگی مزمن و فقدان جهت گزینی هدفمند رنج میبرند. زندگی آنها بی هدف است، دائم خطر میکنند، آسیب میبینند و در این راه حتی دستاوردهای مادی نیز خلاءهای درونی آنها را پر نمیکند. در نتیجه این افراد دائما در جست و جوی هیجان و ماجرا در زندگی هستند تا شاید از یکنواختی زندگی خارج شوند.
باید “برای” چیزی زندگی کنیم، افرادی که دچار بحران وجودی، ملال از زندگی و بیمعنایی در زندگی میشوند بیشتر “با” چیزی و نه “برای” چیزی زندگی میکنند، حال آنکه “برای” چیزی زندگی کردن، زندگی را ارزشمند میکند.بهرحال خودآگاهی در لحظه از جمله راههای حذف نشخوار فکری است. یعنی فرد در هر زمان و مکانی که نسبت به افکار منفی خود آگاه شد، با استفاده از یک تلنگر خود را از این دور باطل تفکر نجات دهد. تفکر در لحظه، کلید حذف نشخوار فکری است.
(چاپ در شماره ی ۱۱۰۴ روزنامهی یادگار امروز
مورخ ۳ آبان ۱۴۰۱)
دیدگاه ها